کد مطلب:35462 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:245
بدترین مردم نزد خدا پیشوای ستمكار است. در آن موقع كه مسلمانان از ستم «عثمان» به جان آمده و كارد به استخوانشان رسیده بود، گروهی مردم از امیرالمومنین (ع) درخواست كرده بودند، كه درباره ی اوضاع پریشان كشور با خلیفه وقت ملاقاتی كند، شاید با ملت رفتار بهتری شود و از عاقبت ناخوشایندی كه دم به دم نزدیكتر می شود، جلوگیری گردد. این خطابه را حضرت «علی (ع)» در حضور «عثمان» و چند نفر از درباریانش ایراد فرمود: ندانم شروع سخن از كجا كه توضیح واضح بسی مشگل است همه مردم از ظلم بی جان شدند چنان كار بیداد شد بی حساب تو هستی بر این جمله آگاه تر كه اصحاب پیغمبر پاكدین تو هر روز بر مردم پارسا بزرگان كشور به زندان درند زن و كودك از عاملینت تمام دگر عاملان تو در مصر و شام خراسان و بصره است خود این چنین بدین شیوه گر طی كنی چند گام شود پاره شیرازه ی مرز و بوم [صفحه 38] تو نزدیكتر بودی از آن دو پیر رسول خدا بر تو داماد بود چه شد كز همه چشم پوشیده ای تعالیم دین خدا آشكار درخشنده احكام چون آفتاب كنون مشعل عدل را بی درنگ به ره باش همپای پیشینیان امامت به خلق خدا مشگل است اگر عاملینت به هر جا كه هست نخستین به پای تو باشد گناه بفرمود پیغمبر پاكدین ستمكاره شاهان به روز جزا به رخساره ای زشت و بس ترسناك از آن قوم بی مایه ی چاپلوس در اطراف آنان نباشد كسی عذابی كه گردد، بر او جاودان به پیری رسیدی، نباشی جوان یك امروز و فردا كه هستی به پا كه این ملك، تسلیم مروان كنی به ناموس و اموال مردم رواست؟ ز روزی ترا گویم ای پیرمرد چو فردا قیامت شود آشكار ز خون تو با مردم مستمند در اندیشه رفتی در این ماجرا بدین كرده آخر تو را می كشند از این قتل، اسلام ببیند زیان كه خون تو سیلاب برپا كند [صفحه 39] بسی كشته گردد جوان بی گناه چنان دان كه هر فتنه گردد به پا چو كانون آن شورش از خوان تست در اینجا به مهلت نداری نیاز [صفحه 40]
ان شر الناس عند الله امام جائر»
كنم وز چه آگاه سازم ترا
چو ناگفته مقصود ما حاصل است
ز رنج فلاكت پریشان شدند
كه ملت ندارند آرام و خواب
ندانم چه گویم در این رهگذر
به حكم تو رفتند از این سرزمین
ستم های بسیار دادی روا
ز شلاق بیداد خون می خورند
به رنجند و در تیره بختی مدام
گرفتند اموال مردم تمام
به سختی دچارند مردان دین
پراكنده گردند امت تمام
شود حاصل كار بسیار شوم
به پیغمبر از چیست این دار و گیر؟
نشاید كه راه تو بیداد بود
ز حكم خداوند پیچیده ای؟
بود نیز اسلام از آن استوار
بود، از مفاهیم آن سر متاب
چو پیشینیان سختگیری به چنگ
چو آنان خلافت به پایان رسان
دقیق ار بود مدعا حاصل است
بر آزار مردم گشایند دست
چو آزار گر هست مامور شاه
كه بر جان پاكش هزار آفرین
چو آیند در دادگاه خدا
برآرند آن روز سر از مغاك
كه استاد بودند در پای بوس
عذاب خداوند باشد بسی
ترا گویم ای پیر اینك بدان!
بهاران عمر تو شد در خزان
سزاوار هرگز نباشد ترا
ترا هر چه او گفت فرمان كنی
كه مردان و قومش كنون پادشاست؟
كه امت برآرد ز جان تو گرد
تو باشی در آن عرصه ناچیز و خوار
كفن رنگ كرده درآیی نژند
چه گویی، تو روز جزا با خدا؟
كه درمانده از سیره ات مردمند
خطر دارد این كار بر مومنان
برادركشی ها تقاضا كند
عرب را نشاند به روز سیاه
گناهان آن را تو بینی جزا
به هر حال، امت پریشان تست
دگر شهرها را به مهلت بساز
صفحه 38، 39، 40.